وبلاگ :
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
يادداشت :
چوب زدن بر اب
نظرات :
4
خصوصي ،
45
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ايرج
کاش بر ساحل رودي خاموش
عطر مرموز گياهي بودم
چو بر آنجا گذرت مي افتاد
به سرا پاي تو لب مي سودم
کاش چون ناي شبان مي خواندم
بنواي دل ديوانه تو
خفته بر هودج مواج نسيم
ميگذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشيد بهار
سحر از پنجره مي تابيدم
از پس پرده لرزان حرير
رنگ چشمان ترا ميديدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابي بودم
کاش در نيمه شبي درد آلود
سستي و مستي خوابي بودم
کاش چون اينه روشن ميشد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم مي لغزيد
گرمي دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نيمه شب ماه تماشا ميکرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ...ولوله برپا ميکرد
کاش چون ياد دل انگيز زني
مي خزيدم به دلت پر تشويش
ناگهان چشم ترا ميديدم
خيره بر جلوه زيبايي خويش
کاش در بستر تنهايي تو
پيکرم شمع گنه مي افروخت
ريشه زهد و تو حسرت من
زين گنه کاري شيرين مي سوخت
کاش از شاخه سر سبز حيات
گل اندوه مرا ميچيدي
کاش در شعر من اي مايه عمر
شعله راز مرا ميديدي