• وبلاگ : بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
  • يادداشت : سه راهزن و صندوقچه
  • نظرات : 10 خصوصي ، 56 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    سلام دوست خوبم بيتا جان.

    بسيار زيبا بود داستانكت .

    باز هم از اين داستان ها در وبلاگت بگذار تا ما پند ببريم.

    يا حق

    سلام اميدوارم خوب باشيد من اپ کردم خوشحال ميشم اگر سري بهم بزنيد وبا نظرات پر مهرتون راهنماييم کنيد[گل]

    خيلي جالب بود

    ولي بدون خبر جالبتر آبجي گلم

    مهتاب ناب و خلوتي پشت بامها
    با چتر يک دو کاج
    و مسجدي چو غول کمين کرده در سکوت
    و روح شهر خسته که در سايه ريزها
    خميازه مي کشد
    از دوش هاي خسته ديوار روبرو
    تا شاينه هاي کوفته چينه خراب
    بسيار رخت و جامه چو اشباح آدمي
    کت بسته با طناب
    در رهگذر باد
    رقص اسارتي را سرگرم گشته اند
    اينک نشسته خواب به ناخفته ديده ها
    هم پاسبان غنودهه به سکو کنار در
    هم طفل شير خوار و پرستار خسته اش
    شب مي رود ز دست کجايند دزدها ؟،
    از صدايي گنگ
    خواب شيرينم پريد از سر
    باز زندان بود و خاموشي
    و صداي گامهاي پاسبانان بر فراز بام
    و تکاپوهاي نامعلوم اين هم حنجره من مرد ديوانه
    در ميان روزن پر ميله و مهتاب
    پيش تر رفتم
    با اشارات سر انگشتش
    ماه را مي خواند و با من زير لب مي گفت
    گوش کن
    من کليدي از فلز روشن مهتاب خواهم ساخت
    و تمام قفل ها را باز خواهم کرد
    ماه پنهان گشت و او را من به جايش بازگردانم
    پير مرد پکدل قرقرکنان خوابيد
    و مرا بگذاشت با خار خيال خويش
    زودتر اي کاش
    ماه را مي خواند
    ديرتر اي کاش برمي خاستم از خواب

    سلام

    چرا به من نگفتي به روز شديد ؟

    خيلي خيلي جالب بود

    ممنون از نظرات

    سلام برشما

    آري طمع موجب بسياري از حسادت ها وشرارت هاست

    برقرار باشيد

    بااحترام بسيار

    سلام عزيزم
    چشم تنگ مرد دنيا دوست را
    يا قناعت پر كند يا حاك گور

    سلام. مي بينم كه امتحانا رو حسابي تركوندي و ما رو به يه آپ مشتي مهمون كردي؟ داستانك خيلي قشنگ و آموزنده‏اي بود. راست ميگي، اگه همه ما به سهممون راضي باشيم نه جنگ و دعوا پيش مياد و نه دلخوري. ولي چه ميشه كرد كه ناف اغلب آدما رو با حرص و طمع بريدن

    منم آپم...

    نمي‏دونم چرا باز يه مدته بي‏حوصله شدم؟

    قربون آبجي خودمم برم

    سلام دوست من وبلاگ و آپ کردم خوشحال ميشم سر بزنيد.
    ..................
    مرا بخوان امشب که سوداي تورا دارم...در اين رهسپار زندگي نياز مبهمي دارم

    سلام بيتا جان

    خيلي جالب بود ، حرص و طمع انسان رو نابود مي كنه !

    يا حق

     <      1   2   3   4