سه شنبه 85 بهمن 10 , ساعت 6:3 عصر
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد پشت خط مادرش بود پسر با عصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت :25 سال قبل در همین موقع تو مرا از خواب بیدار کردی فقط میخواستم بگویم تولدت
مبارک پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد صبح سراغ مادر رفت
وقتی
داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمعی نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود
نوشته شده توسط بیتا امیری | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ