سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبانت را به نرم گویی و سلام کردن، عادت بده، تا دوستانت فراوان شوند و دشمنانت اندک گردند . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 85 بهمن 3 , ساعت 6:52 عصر

اگر شما اهل مطالعه و علاقمند به کلاس زبان و یادگیری گرامر و مکالمه انگلیسی شاید در برخی دوره ها شاگردی او را هم نموده باشید خودش بود و همسرش با یک پسر جوان . کارش اموزش زبان در این موسسه و ان موسسه .

تندباد روزگار از درخت تناور زندگی اش برگ و بری ریخت که جا داشت بخشکد و بی ثمر گردد اما ماند و مبارزه کرد . همسرش را در یک تصادف رانندگی از دست داد او ماند و یک پسر زمان هم بدین منوال گذشت

روزی احساس کرد در فرق سرش غده ای سر براورده اهمیت نداد شاید غده چربی باشد اما دردی که گهگاه سراغش می امد زنگ خطری بود که در بن گوش او نواخته می شد به طبیب مراجعه کرد و کار به تکه برداری و غیره انجامید و چیزی نپایید که فهمید سرطان گرفته است . هیچ خود را نباخت و با خود گفت این چهره زندگی امروز به من رخ نموده است

می دانست باید بلاخره با زندگی کنار امد شیمی درمانی را شروع کردی و به صورت توام اسبابب و وسایل زندگی اش را فروخت فرزندش را هم به خانواده پدریش سپرد و روانه انگلیس شد برای مداوا

چون زبان می دانست برای ایجاد ارتباط با دیگران چندان به مشکل بر نخورد سیر درمان را در انجا ادامه داد و با طبیب معالج خویش به مشورت نشست

_ دکتر می توانید راحت همه چیز را برای من بگوید فکر می کنم تحمل شنیدن حرفایتان را دارم

_ در یک وضع معمولی شما حداکثر تا شش ماه دیگر زنده خواهید ماند بیماری شما پیش روی سریع خویش را اغاز کرده است اگر بخواید تحت عمل جراحی قرار بگیرید باید کاسه سرتان برداشته شود من هیچ قولی نمی توانم به شما بدهم چنین عملی در شرایطی که شما دارید بسیار خطرناک است اما اگر از این جراحی جان سالم بدر بردید دیگر ا خطر رسته اید

_ دکتر برای عمل جراحی چقدر فرصت دارم مثلا 72 ساعت خوب است

- هیچ مانعی ندارد

خدا نکند شما جای او باشد فقط فرض کنید اگر شما 72 ساعت تا ژایان زندگی فرصت داشتید چه می کردید ( چنین احتمال قطعا به صورت قوی برای او مطح بود میی خواید حرفهای خودش را برایتان بگویم )

گفت امدم تلفنی با تک تک اعضای خانواده ام در ایران صحبت کردم و جریان را به انها گفتم و غزل خداحافظی را خوند بعد هم بلیط موزه ها و مراکز تفریحی لندن را گرفتم و در این فرصت مغتنم ا عمر خویش اثار شگفت انگیز وئ مراکز دیدنی را از نظر گذراندم در این چند در این چند روز مختصر چنان از عمر خود بهره بردم که هیچ کس از یک سرطانی مشرف من انتظار نداشت بعد هم با نهایت ارماش خود را به تیغ جراح سژردم ....

کاسه  سرش را برداشتن و غده سرطانی اش را عمل کردن از بیمارستان انگلیسی ها به سلامت بیرون امد امروز هم زندگی شغل و موقعیت پیشین خود را کاملا باز یافته است

نگوید چه بی خیال دارد می میرد سراغ موزه می رود بله او به مدد وامید نجات یافت من که از شما بیشتر در جریان کار او بودم ! می دانم که اگر او خود را باخته بود ان روز مرگ با تایغ اغشته ای خویش چنان بر فرق سر او می کوبید که دیگر تا قیامت نتواند سر براورد چه رسد به این که امروز سر زند و شاداب دوباره با شاگران خویش نغمه سر دهد :

PLEASE REPEAT ME

** ما همین نیستیم که اکنون هستیم انیم که بخواهیم و اراده کنیم **



لیست کل یادداشت های این وبلاگ