چنان دل کندم از دنيا, که شکلم شکل تنهايي ست ببين مرگ من را در خويش, که مرگ من تماشايي ست ...مرا در اوج مي خواهي, تماشا کن تماشا کندروغين بودم از ديروز, مرا امروز تماشا کن ...در اين دنيا که حتي ابر نمي گريد به حال ماهمه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها ...فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستمدلم چون دفترم خالي قلم خشکيده در دستم ...گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارمبه جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم ...رفيقان يک به يک رفتند مرا در خود رها کردندهمه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند ...شگفتا از عزيزاني که هم آواز من بودندبه سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند ...
________________________ممنونم كه تنهام نذاشتي و بهم سر زدي ..جديدترين مطلب با نام شكل تنهايي را همين الان نوشتم
و شما جزو اولين نفراتي هستين كه بهشون خبر دادم پس تنهام نذارين ...بازم ممنونم از اين همه لطف ...منتظرم ... .. .