سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش در سایه عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 86 مهر 19 , ساعت 12:6 عصر

 

 

کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به انجا بروم؟

خداوند پاسخ داد از میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام و او در انتظار توست و از تو نگه داری خواهد کرد اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه

اما اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و اواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند

خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت اواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد:من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان ان ها را نمی دانم؟

خداوند او را نوازش کرد و گفت:فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی

کودک با ناراحتی گفت:وقتی میخواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی

کودک سرش را برگرداند و پرسید:شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟

فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود کودک با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمیتونم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

خداوند لبخند زد و گفت:فرشته ات درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد اموخت گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود

در ان هنگام بهشت ارام بود و صداهایی از زمین شنیده میشد کودک میدانست که باید به زودی سفرش را اغاز کند

او به ارامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگویید.خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد به راحتی میتوانی او را مادر صدا کنی

پ.ن:عبادت همه دوستان قبول پیشاپیش عید فطر رو هم به همتون تبریک میگم

پ.ن:شرمنده این اپ طولانی شد اخه امروز تولدمهgooleو میخواستم داستان مرتبط با تولد باشه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ